روايت محسن رضايي از سفر به عراق
هنگامی که حضرت امام قطعنامه 598 را در سال 1367 در اثر اصرار مسئولان سیاسی و گزارشها و نامههای فرماندهان جنگ از وضعیت جبهههای جنگ و برنامههای آینده پذیرفتند، غم و غصه عجیبی جبهههای جنگ را فرا گرفته بود. صدها هزار رزمنده در هشت سال نبرد، بارها و بارها آرزوی رسیدن به کربلا را داشتند و این بار میدیدند که یا به آن نخواهند رسید و یا باید در زیر سایه دیکتاتور و متجاوز صدام، به زیارت آرزوها و آمال خود روند.
چند روز گذشت. نمیتوانستم تحمل کنم. از احمدآقا تقاضای ملاقات با امام را کردم. پاسخ ندادند. با آقای هاشمی تماس گرفتم، ایشان گفتند: شما یک مصاحبهای بکنید و به دیدار امام بیایید. بسیار تعجب کردم. تاکنون چنین برخوردی با من نشده بود، چراکه هرگاه تقاضای دیدار با امام را میکردم، خدمت ایشان میرسیدم و شاید بتوان گفت، بیشترین فردی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی با امام ملاقات کرده بود، من بودم.
خلاصه مصاحبهای چند دقیقهای کردم و در آن از پذیرفتن قطعنامه از سوی امام حمایت کردم و بعد به خدمت ایشان رسیدم. به امام گفتم که ما تابع شما هستیم. وگزارشی از وضعیت روحی رزمندگان به ایشان دادم.
امام فرمودند: «شما نگران نباشید. به رزمندگان هم بگویید که نگران نباشند. برخی از زمانها بوده که ما میخواستیم به هدفی برسیم، برنامهها و فعالیتهایی را انجام میدادیم، ولی میدیدیم که هرچه تلاش میکنیم، به آن هدف نمیرسیم. بعدا میدیدیم که خدای متعال ما را از یک جایی دیگر به همان هدف میرساند. وقتی در اوجگیری انقلاب در ایران در سال 1357 به من گفتند باید عراق را ترک کنی، آرزو میکردم که من را به یک کشور اسلامی ببرند و به کشورهای غربی مرا تبعید نکنند. چند روز بعد آمدند و گفتند که باید به کویت بروید. خوشحال شدم و تا مرز کویت بردند و نماز را در آنجا خواندم، ولی دوباره آمدند و گفتند که تصمیم برگشت و گفتند که باید بروید فرانسه. من ناراحت شدم ولی امروز میبینم که اگر مرا کویت فرستاده بودند، حادثهای برای من پدید میآمد و این انقلاب پیروز نمیشد».
من در حالی که ازصحبتهای امام به آینده امیدوار شده بودم، اما اینکه چگونه بر دیکتاتور عراق پیروز میشویم، ذهنم را به خود مشغول کرده بود تا هنگامی که آمریکا به عراق حمله کرد و پس از چند ماه صدام را از داخل سوراخی شبیه لانه موش صحرایی بیرون آوردند و محاکمه و اعدام کردند، به یاد جمله امام افتادم که فرمودند: «شما نگران نباشید، خدای متعال از راه دیگری ما را به همان هدف خواهد رساند».
امروز که ما به کربلا رفتیم، همه دوستان ملت ایران که در زمان مبارزه با صدام در کنار ما با او میجنگیدند، در عراق، آن هم با رأی ملت عراق، حاکم شدهاند و دولت مردمی عراق را تشکیل دادند.
ما شش روز در عراق بودیم و حدود پانصد کیلومتر در داخل خاک عراق به صورت زمینی حرکت کردیم. شهرهای بغداد، کاظمین، سامرا، کربلا، نجف و کوفه را رفتیم. با مسئولان عراقی و مراجع دینی وگفتوگو کردیم و صحبت و جلسه داشتیم و مهمتر از همه، به آرزوی دیرینه خود که زیارت عتبات عالیات بود، رسیدیم. در همه این شش روز، هیچ نوع احساس غریبه بودن نکردیم و مسئولان عراقی، بسیار صمیمانه و دوستانه از ما پذیرایی کردند. رژه نظامی گذاشتند و با همه وجود از ما حفاظت کردند.
نکته جالب اینکه من میدیدم من و آقای هاشمی با جلال طالبانی در کاخ صدام در کنار هم نشستهایم. یعنی سه نفری که با یکدیگر در جبهههای جنگ علیه صدام مبارزه میکردند، امروز در کاخ او جلسه گذاشتهاند.
به قول یکی از دوستان، این حادثه عجیبی است که از خاکریزهای کردستان و جنوب، تا کاخ صدام، ولی نه با توپ و تفنگ بلکه با آرای مردمی و خواست مردم عراق؛ به همین دلیل است که مي توان گفت، این جلسه یکی از عجایب تاریخ بود. و عجیبتر انکه امام پیروزی ایران را از طریق دیگری پیش بینی می کرد. درحالیکه اگر ما با توپ و تانک به بغداد می رفتیم و دیکتاتور عراق را سرنگون می کردیم، معلوم نبود که رابطه سیاسی پایداری را با مردم عراق مي توانستيم برقرار كنيم.
در فرصت مناسبی دستاوردهای سفر را توضیح خواهم داد، ولی لازم میدانم که از درایت و شجاعت آقای هاشمی رفسنجانی در این سفر تشکر کنم و همچنین رفتار حکیمانه رهبر انقلاب در برخورد با حوادث عراق از حمله صدام به کویت و بعد حمله آمریکا به عراق و سرنگونی صدام و تشکیل دولت مردمی عراق را که بسیار مؤثر و کارساز بوده است، قدر بدانیم.
استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();